مقاله اول
احتمالا بعضی روزها فقط میخواهید روی مبل دراز بکشید و تلویزیون تماشا کنید؛ بعضی روزها حتی همین کار هم شما را راضی نمیکند. نهتنها انرژی ندارید، بله احساس بدبختی میکنید. شاید بهخاطر اینکه خانه را تمیز نکردهاید یا برای بهتعویقانداختن وظایف روزهای قبل از دست خودتان عصبانی هستید. شاید هم احساس میکنید دوستان یا اعضای خانواده، بهاندازهای که باید به شما اهمیت نمیدهند. حتی ممکن است ۵ کیلو اضافهوزن، باعث این ناراحتی شده باشد. احساس سردرد و بدندرد دارید و احتمالا بداخلاق شدهاید. ترجیح میدهید نسبتبه تلاطمهای زندگی بیتفاوت باشید و با هیچکسی ارتباط برقرار نکنید. شاید خودتان را با دوستان، فامیل، هماتاقی یا هر کسی که به اهداف خود در زندگی رسیده مقایسه میکنید. همهی ما چنین روزهایی را تجربه کردهایم، اما چرا؟ راه جلوگیری از افسردگی و ناراحتی و درمان آنها چیست؟
۱. مواد شیمیایی مغز
مغز برخی افراد نسبتبه تأثیرات استرس حساستر است. محققان در تلاشاند تا دلیل بیوشیمی این اختلاف را کشف کنند. شایعترین نوع داروهای ضد افسردگی، انتقالدهندههای عصبی سروتونین (یکی از انواع هورمون های شادی) و نوراپینفرین را هدف قرار میدهند، چراکه تحقیقات نشان دادهاند کاهش سطح این محرکهای عصبی در مغز باعث ایجاد احساس ناراحتی میشود. البته فقط تعداد محدودی از افراد نسبتبه رایجترین داروهای ضدافسردگی واکنش مناسب نشان میدهند؛ این درحالی است که بیشتر افراد بدون اینکه تغییری در روحیهی خود احساس کنند، دائما این داروها را مصرف میکنند. نتیجهی مطالعاتی که در مقالات آکادمی ملی علوم بهچاپ رسیده، نشان میدهد تفاوتهایی که در نحوهی پردازش مادهی شیمیایی گالانین در مغز افراد وجود دارد، باعث میشود برخی افراد انعطافپذیرتر باشند و سریعتر از دیگران موفق به فراموش کردن تجربیات تلخ زندگی شوند.
۲. آبوهوا
در فصلهای سرد سال، کمتر از قبل درمعرض نور خورشید قرار میگیریم که باعث بروز احساس ناراحتی میشود. بدیهی است که برخی افراد نسبتبه این مسئله واکنش بیشتری نشان میدهند. مطالعات متیو کلر و همکارانش نشان میدهد که روحیهی افراد در فصل بهار افزایش چشمگیری مییابد و فعالیت در فضای باز آنها بیشتر میشود. اما نکته جالب اینجاست که تواناییهای شناختیمان نیز در فصل بهار انعطافپذیری بیشتری مییابد که باعث پیدا کردن راهکارهای خلاقانه تر برای حل مسائل و مشکلات میشود.
گروه دیگری از افراد نیز از اختلالات مضر فصلی رنج میبرند که باعث بروز افسردگی شدید و تغییرات اساسی در کیفیت خواب، اشتها و انگیزه میشود. زنها بیشتر از دیگر افراد جامعه با این مشکل مواجه هستند. قرارگرفتن درمعرض نور آفتاب، ویتامین D بدن را تأمین میکند که دارویی اصلی برای رفع احساس ناراحتی است.
۳. ویتامین D
بسیاری از افراد با مشکل کمبود ویتامین D روبهرو هستند که دلیل آن هنوز مشخص نیست. البته میتواند با تغذیه و مدت زمانی که درمعرض نور آفتاب قرار میگیریم، در ارتباط باشد. افرادی که پوست تیرهتری دارند، بیشتر از دیگران با کمبود این ویتامین مواجه هستند، چراکه پوست آنها در جذب ویتامین D موجود در نور آفتاب، توانایی بالایی ندارد. عوارض کمبود ویتامین D کم نیستند. آمارها بهخوبی رابطهی کمبود ویتامین D و ناراحتی را نشان میدهند. دانشمندان هلندی در سال ۲۰۰۸ تحقیقاتی را روی ۱۲۰۰ نفر بالای سن ۶۵ سال انجام دادند. بررسی آنها نشان داد سطح ویتامین D در افرادی که علائم افسردگی داشتند، ۱۴ درصد کمتر از سایر افراد بوده است.
۴. هورمونها
هورمونها همان موادی هستند که از غدد درونریز ترشح میشوند و روی بسیاری از عملکردهای بدن مثل رشد و نمو، روحیه، عملکردهای جنسی و متابولیسم تأثیر دارند. کم یا زیاد بودن برخی هورمونها، مثل هورمونهایی که از غدهی تیروئید ترشح میشوند، یکی از فاکتورهای احتمالی در بروز احساس ناراحتی و افسردگی بهشمار میرود.
برخی نشانه های افسردگی کاملا با شرایط و عملکرد غدهی تیروئید در ارتباط است. هورمونها در چرخهی قاعدگی در نوسان هستند که میتواند به بروز احساس ناراحتی در دوران قبل از قاعدگی منجر شود. این تغییرات در دوران یائسگی و قبل از آن نیز ایجاد میشوند. البته تمامی افراد به یک اندازه در برابر این تغییرات هورمونی احساس ناراحتی نمیکنند. اگر احساس میکنید نسبتبه این تغییرات هورمونی، آسیب پذیرتر هستید، پیشنهاد میکنیم به پزشک متخصص مراجعه کنید. روشهای دیگری مثل طب سوزنی هم وجود دارند که سطح هورمونی را که منجربه نامتعادلی روحیه میشود، کاهش میدهد.
۵. انتظارات
روحیه فقط به اتفاقاتی که در بدن رخ میدهد وابسته نیست، بلکه به نگرش و طرز فکر نیز بستگی دارد (بله، واقعا طرز فکر ما بیشتر از چیزی که فکر میکنیم اهمیت دارد). در زندگی همهی افراد مراحلی وجود دارند که در آن بهسختی کار کردهاید، اما به نتیجهی مطلوب نرسیدهاید. احساس میکنید بهاندازهای که تلاش میکنید، پاداش نمیگیرید و از پس هزینههای خانهی خوب، ماشین و تعطیلات برنمیآیید. احتمالا برای پیداکردن شریک زندگی خود دچار مشکل شدهاید، اما فکر میکنید دوستان و اعضای خانواده با چنین مشکلی روبهرو نیستند. شاید تصور میکنید برای داشتن تمام چیزهای خوب، باید بیشتر از دوستان و اطرافیانتان تلاش کنید. شکست عشقی خوردهاید و زندگی هرگز با شما منصفانه رفتار نکرده است.
اگر انتظار داشته باشید که همهچیز باید منصفانه باشد، هیچ تغییری ایجاد نشود و بازخوردها همیشه مثبت باشند، اشتباه میکنید و باید خودتان را برای ناامیدیهای بیشتر آماده کنید. پس اگر بهخاطر اتفاقی که رخ داده، احساس ناراحتی میکنید، به خودتان یادآوری کنید که روزهای سخت وجود دارند و این نیز بخشی از زندگی است. همچنین میتوانید با دید بازتر بنگرید و روی نیمهی پر لیوان متمرکز شوید، به روزهای خوش زندگی و تجربیات شیرین قبلی بیندیشید و برای ساختن آیندهای بهتر تلاش کنید.
۶. اتفاقهای تلخ کودکی
اتفاقهای پراسترس زندگی، منابع ذهنی و فیزیکی ما را از بین میبرند و ما را در برابر ناراحتی و بیماریهای جسمی آسیبپذیر میکنند. مواردی مثل فقر، آزار جنسی و مرگ والدین در دوران کودکی، ذهن درحالرشد را تحتتأثیر قرار میدهد و انعطافپذیری قابلیتهای شناختی ما را کاهش میدهد. مثل این است که مغز در مواجهه با استرس یا تهدید، عکسالعمل شدیدی نشان بدهد و سپس نسبتبه آن بیتفاوت باشد. یکی از عوارض استرس طولانی در کودکی این است که انعطافپذیری و توانایی ارتباطی مغز را کاهش میدهد. بنابراین، توانایی مغز در خروج از چرخهی افکار منفی کمتر میشود و فرد دچار استرس بیشتری میشود.
۷. استرس زیاد
رابرت ساپولسکی در کتاب Why Zebras Don’t Get UIcers بهخوبی توضیح داده است که سیستمهای مقابله با استرس در بدن انسان برای پاسخگویی به عوامل استرسزای مقطعی یا حادی طراحی شدهاند که در حالت عادی باید بهصورت فیزیکی به آنها واکنش نشان داد. برای مثال، پس از آنکه اجداد ما از خطر حملهی ببرهای درنده فرار میکردند، میتوانستند با آرامش بنشینند و غذا بخورند، اما عوامل استرس زا در جهان امروز، بحرانیتر هستند و کنترل آنها دشوارتر است.
در اغلب موارد، پس از رفع یک عامل استرسزا، فرصت تجدید قوا نداریم و باید با چالش دیگری دستوپنجه نرم کنیم. استرس های مالی، تنهایی، درگیری دائمی با اطرافیان، زورگویی، رفتوآمد طولانی، مهارتهای شغلی و تحصیلی و بیکاری، همگی در بخشهایی از زندگی جریان دارند و تأثیرات خود را در تمامی مراحل بهجا میگذارند. زمانیکه استرسها یکی پس از دیگری و بدون فرصت برای تجدید قوا، سر راهمان ظاهر میشوند، ضعیف و ضعیفتر میشویم و طبیعتا کمبود انرژی و ناراحتی به سراغمان میآید.
۸. افکار منفی
دلیل دیگری که احساس ناراحتی را توجیه میکند، تفکر منفی است. احتمالا احساس بدی دارید، چون تمام روز به این فکر کردهاید که چرا هیچچیز خوبی در زندگی وجود ندارد. سوزان نولن و همکارانش در دانشگاه میشیگان به این نتیجه رسیدهاند که فکرکردن دائمی به روحیهی بد یا اتفاقهای منفی زندگی، احساس بدتری را ایجاد میکند.
افکار منفی مثل زنجیر به هم متصل هستند؛ فکرکردن به یک اتفاق منفی، شما را به سمت افکار منفی دیگر سوق میدهد، تا اینکه در نهایت با کوهی از غصه و مشکل مواجه میشوید. با این کار به نگرش و انگیزه خود آسیب میزنید و توانایی حل مشکلات را از دست میدهید. اگر احساس کردید که وارد چرخهی افکار منفی شدهاید، بهسرعت از جای خود بلند شوید و کاری دلخواه یا روزمره را انجام بدهید؛ کاری که ذهنتان را درگیر کند. میتوانید خودتان را با کارهایی مثل شستن ظرفها، مرتبکردن کمد لباسها، قدمزدن، معاشرت با دوستان و پروژههای کاری سرگرم کنید.
۹. منتقد درونی
آیا وجود یک منتقد درونی را احساس میکنید که دائما از شما ایراد میگیرد و سرزنشتان میکند؟ منتقد درونی، مجموعهای از تأثیرات منفی زندگیتان را جمع میکند و شما را مقصر اصلی تمامی آنها میداند. این منتقد توجه شما را به سمت چیزهای منفی جلب و لذت اتفاقهای مثبت را تخریب میکند. منتقد درونی دائما تکرار میکند که این لذتها همیشگی نیست و شما لیاقت آنها را ندارید. چنین حرفهایی شما را از «لحظه» خارج و ناراحتی شدیدی ایجاد میکند.
تفکر منفی در حد و اندازهی اندک، یکی از علائم افسردگی است و میتواند بهعنوان فاکتور اصلی در تعامل با رویدادهای منفی زندگی عمل کند. اولین گام برای مقابله با منتقد درونی این است که کاملا از محتوای آن آگاه شوید. سپس باید محتوا را از آن خارج کنید. میتوانید شکل و شمایل خاصی برای این منتقد درنظر بگیرید؛ مثل یک پیرمرد بدعنق اخمو. بدینترتیب میتوانید با این تصویر ذهنی گفتوگو کنید و به او بگویید که ساکت شود. منتقد درونی در حقیقت یک نگرش منفی دارد و توانایی مسئولیت پذیری شما نسبتبه زندگیتان را دستکم میگیرد. حتی گاهی اوقات بسیار کمالگراست.
۱۰. تنهایی
مغز به شکلی طراحی شده که از ما میخواهد بخشی از گروههای اجتماعی باشیم، بنابراین اگر خلاف آن عمل کنیم، احساس تنهایی میکنیم. متأسفانه بسیاری از افراد در خانوادههایی بزرگ میشوند که اعضای آن از یکدیگر حمایت و پشتیبانی نمیکنند. گاهی اوقات احساس میکنیم دوستانمان در مسیر زندگی شخصی خود قرار گرفتهاند و ما را فراموش خواهند کرد.
تحقیقات روی fMRI مغز افراد نشان میدهد که پذیرفتهنشدن در روابط اجتماعی، حتی بهمیزان اندک، میتواند روی بخشهایی از مغز تأثیر بگذارد؛ دقیقا همانطور که دردهای فیزیکی چنین تأثیری را روی مغز ایجاد میکنند. احساس تنهایی و پذیرفتهنشدن در گروههای اجتماعی باعث ناراحتی ما میشوند. همچنین باعث میشود فکر کنیم چه اشکال و ایرادی داریم که هیچکس دوستی ما را نمیخواهد. همین مسئله، ناراحتی بیشتر و آسیب روحیه را بههمراه دارد. ترس از پذیرفتهنشدن در گروههای اجتماعی بیشتر باعث میشود که تنهایی را ترجیح بدهیم و به تداوم چرخهی افکار منفی ادامه دهیم.
برای غلبه بر تنهایی میتوانیم در فضای آزاد گشتوگذار کنیم و استعدادهای ذاتیمان را که احتمالا به گسترش روابط اجتماعی منجر میشوند، دنبال کنیم. ارتباط با دوستان قدیمی و اعضای خانواده نیز به این روند کمک میکند.
کلام آخر
دلایل زیادی برای ناراحتی و روحیهی بد وجود دارد که تشخیص آنها دشوار است. اگر دو هفتهی متوالی است که چنین احساسی را تجربه میکنید، پیشنهاد میکنیم بهدنبال درمان مناسب و پیداکردن عوامل بیولوژیکی آن باشید. مشاوره با متخصصان سلامت ذهن نیز به مدیریت استرس کمک میکند. میتوانید با این متخصصان دربارهی تغییرات ناخوشایند زندگی، عوارض جانبی شکستهای عاطفی، اتفاقهای گذشته و شرایط خانوادگی صحبت کنید. اگر از پس هزینههای مشاوره برنمیآیید، میتوانید از داروهای ضدافسردگی برای تغییر بیولوژی خود استفاده کنید. ورزش در فضای آزاد به افزایش روحیه منجر میشود و نور آفتاب مورد نیاز را فراهم میکند. از راهکارهای کاهش استرس استفاده کنید، مثل ورزش، یوگا یا مدیتیشن، تماشای فیلمهای کمدی، ورزشهای گروهی، کارهای خلاقانه و معاشرت با دوستان.
چیزهای زیادی در زندگی وجود دارد که ناراحتمان می کند، از مرگ یک عزیز گرفته تا جدایی از کسی که دوستش داریم و حتی دیدن یک فیلم غمگین. این اتفاقات می تواند برای هر کسی رخ بدهد ( حتی خوش بین ترین آدم های دنیا هم همیشه شاد نیستند ).
احساساتی شدن چیزیست شایع و تحقیقات نشان داده برای انسان مفید هم هست. غمگین بودن قسمتی طبیعی از احساسات است که انسان ها معمولا آن را حس می کنند. این حس معمولا در کل زندگی و زمانی که اتفاقات غم انگیز رخ می دهد خود را نمایان می کند.
اما اگر برای مدت زمانی طولانی درگیر ناراحتی بودید و نتوانستید خود را از آن رها کنید، ممکن است فکری به ذهنتان بیاید: افسرده شده ام؟ اگر می خواهید بدانید حالتتان چیزی بیشتر از یک ناراحتی ساده است یا خیر با من در این مقاله همراه شوید.
ناراحت بودن به چه معناست
غم و اندوه را می توان به موقعیتی استناد داد، مثلا به این شکل: من ناراحتم چون با دوستم دعوا کردم، پدر بزرگم مرده، شغلم را از دست دادم. می بینید این می شود ناراحتی چون دلیلش مشخص است و می توان گفت چرا این حس را داریم.
تمام موقعیت هایی که گفته شد می تواند فرد را در شرایط سختی قرار دهد. اما اگر بتوانید کم کم امید را پیدا کنید و مطمئن باشید مشکل به مرور حل خواهد شد، می توان گفت شما ناراحتی را تجربه می کنید، یکی از احساساتی که شما را تبدیل به یک انسان کرده. ( نکته جانبی: هیچ وقت از کمک خواستن به منظور بیرون آمدن از شرایط ناراحت کننده ای که می گذرانید خجالت نکشید، چه یک ناراحتی ساده باشد چه مشکلی بزرگتر ).
نشانه دیگر غم و اندوه؟ حتی در عمیق ترین نقط مشکلی که دارید می توانید گاهی از رنجی که می کشید غافل شوید و حواستان به چیزی دیگر برود. می توانید راهی پیدا کنید تا از ناراحتی جدا شوید، مثلا با دوست خود بیرون بروید، به ورزش مورد علاقه تان بپردازید و یا یک فیلم خنده دار تماشا کنید.
این بدان معنی نیست که ما به ناراحتی اعتقاد نداریم. ناراحتی مربوط به از دست دادن یک عزیز، بیکاری، برآورده نشدن نیازها، شکست عشقی، و … می توانند بسیار شدید باشند و بیش از یک هفته ادامه پیدا کند.
بعلاوه احساسات منفی همراه با سندروم پیش از قاعدگی نیز حقیقت دارد. خانم ها مخصوصا در سنین ۱۸ تا ۳۵ سالگی معمولا دچار اختلالاتی در خلق و خوی خود بر اثر این سندروم می شوند – احساس ناراحتی، خستگی، اضطراب و گاهی خشم – این حالات یک یا دو هفته پیش از قاعدگی خود را نشان می دهند، و وقتی عادت ماهیانه شروع می شود با خود می گویند: آها، به خاطر همین بود که حساس شده بودم.
با همه این اوصاف ناراحتی بالاخره تمام می شود و دوباره ریکاوری می شوید، احساسات منفی کم کم محو شده و حس می کنید که بهتر، سبک تر، و حتی شادتر هستید.
وقتی بیش از یک ناراحتی عادی است
از سوی دیگر افسردگی ماندگار است، یک مشکل روحی طولانی مدت که روی زندگی روزمره تاثیر می گذارد. هرکس این حالت را تجربه می کند بلافاصله تفاوت آن با یک ناراحتی عادی را متوجه می شود.
افسردگی جنبه های بیشتری از سلامت و عملکردمان را تحت تاثیر قرار می دهد. درست مانند ناراحتی، یک اتفاق دردآور می تواند باعث شروع افسردگی شود، اما بر خلاف ناراحتی عادی، افسردگی بیشتر بر روحیات تاثیر می گذارد و فرد را ناتوان می کند.
افرادی که به افسردگی مبتلا هستند ممکن است این موارد را تجربه کنند:
کم انرژی بودن
خستگی بدنی
مشکل در تمرکز
کاهش میل جنسی
احساس پوچی، ناراحتی و گناه
فاصله گرفتن فردی از دیگران
تغییر در خواب و اشتها
فکر به خودکشی
کج خلقی
حرکت و صحبت کردن با کندی
وقتی احساس ناراحتی پخش می شود افسردگی خود را با این حالات نشان می دهد که در صورت مشاهده باید به فکر درمان بود.
خیلی باید مراقب احساس نا امیدی و ناتوانی بود، چون در میان افراد افسرده بسیار شایع است. در چنین وضعیتی فرد امیدی به آینده ندارد، و فکر می کند حالش بهتر نخواهد شد، خلاص شدن و نادیده گرفتن این افکار منفی نیز کار بسیار دشواری است.
افسردگی ممکن است در سطوح مختلفی اتفاق بیفتد، در حالت خفیف فرد دائما احساسی منفی یا غمگین دارد. اگر متوسط رو به شدید باشد، شروع به تاثیر گذاشتن روی زندگی روزمره می کند. ممکن است سخت از رخت خواب بیرون بیایید، خانه را تمیز کنید، لباس بشویید، و به امور درسی یا کاری خود برسید.
با اینکه افراد ناراحت دوست ندارند از جای خود بلند شوند و به سرکار بروند، اما باز هم این کار را می کنند. اما یک فرد افسرده به هیچ وجه از جای خود بلند نمی شود مگر اینکه در خطر باشد ( مثلا ممکن باشد از کار اخراج شود ). وقتی ناراحتید همچنان با دوستان خود بیرون می روید، اما وقتی افسرده باشید ممکن است تماسها و پیامک های آنها را به کلی نادیده بگیرید.
تحقیقات نشان داده روان درمانی یکی از اولین گام های درمان تاثیر گذار افسردگی است
درمان شامل چه چیزهایی می شود؟
بلافاصله بعد از احساس افسردگی لازم نیست به یک روانشناس مراجعه کنید. اگر حس کردید باید با چیزی بیش از یک ناراحتی ساده دست و پنجه نرم کنید ابتدا سعی کنید با نزدیک ترین دوستانتان که به شما اهمیت می دهند صحبت کنید. اگر این کار کمکی نکرد متوجه می شوید مشکلتان پیچیده است، پس بهتر است با یک متخصص مشورت کنید.
نقطه نیاز به کمک یک متخصص برای هر فرد متفاوت است. به عنوان یک قانون اصلی وقتی فرد احساس کرد قادر به انجام کارها به تنهایی نیست و یا علائم افسردگی روی زندگی روزمره اش تاثیر گذاشت وقتش است که به دنبال درمان باشید. هرچه سریعتر وارد عمل شوید آسیب کمتری می بینید.
توصیه می شود با روان درمانی ( صحبت درمانی ) شروع کنید. سعی کنید به دنبال فردی باشید که در روان درمانی متخصص باشد، چنین فردی می تواند داروهای درست را تجویز کند.
از آنجا که نشانه های افسردگی پیچیده و متغیر هستند، درمان هایش نیز چنین است. تحقیقات نشان داده روان درمانی یکی از اولین گام های درمان تاثیر گذار افسردگی است. یکی از شایع ترین روش ها درمان شناختی رفتاری است، که می تواند فوق العاده تاثیر گذار باشد و به افراد در کنترل افسردگی شان کمک کند. این روش شامل کمک به بیمار برای استفاده از ذهن خود جهت تغییر رفتارها و کمک به او برای مثبت نگریستن به فضای اطرافش است.
به خاطر داشته باشید اگر به دنبال کمک هستید بدان معنا نیست که تا آخر عمر قرار است تحت درمان بمانید. به کار بردن ابزار مناسب در درمان کمک می کند بیمار بدون استفاده از دارو مشکل خود را شناسایی و آن را از بین ببرد. افسردگی هرچه حاد تر و پیچیده تر باشد نیاز به مشاوره با یک روانپزشک بیشتر می شود.
چگونه به خود کمک کنیم؟
در عین حال، اگر فکر نمی کنید که افسرده باشید، اما حالتان گرفته است می خواهم در ادامه چند روش را به شما معرفی کنم که بتوانید دوباره به حالت عادی بازگردید.
۱- یک چیز را تغییر دهید
برای شروع آنچه در حال حاضر انجام می دهید را تغییر دهید. بلند شوید و کمی در اطراف بگردید، چیزی با دست خود درست کنید، اگر بلدید یک آلت موسیقی بنوازید، یا مثلا چیزی بکشید، یک غذای سالم برای خود بپزید. بعد از حدود ۲۰ دقیقه استراحت توام با خلاقیتی که به خود می دهید می توانید دوباره به مشکل که داشتید بازگردید و سعی کنید آن را حل کنید.
۲- چیزی پیدا کنید که به آن بخندید
یک ویدئو با حال تماشا کنید. یا مثلا سری به بلگ فان مورد علاقه خود بزنید. اما از آنجا که بهترین روش برای شاد بودن ارتباط با دیگران است، با دوستان خود صحبت کنید و لحظاتی شاد برای خود بسازید.
۳- چیزی بزرگتر را در نظر بگیرید
سعی کنید به کسی دیگر فکر کنید. با چیزی که از خودتان بزرگتر است رابطه برقرار کنید. از طریق نیایش یا مدیتیشن می توانید با چیزی که به آن اعتقاد دارید رابطه برقرار کنید.
۴- با خود مهربان باشید
کمی به خود رحم کنید، با خودتان خوب صحبت کنید به خاطر کوچکترین مشکل به سرزنش خود نپردازید. راحت خود را ببخشید تا روحیه تان همیشه بالا باشد.
منبع: برترینها
مقاله سوم
10 نشانه ای که افراد افسرده دارند
افسردگی چیست؟
بسیاری از مردم که اطلاعات کمی در مورد افسردگی دارند احتمالا از اینکه بفهمند این بیماری می تواند باعث چه چیزهایی بشود متعجب خواهند شد. مردم اغلب فکر می کنند افسردگی یعنی «حس بد داشتن» یا «احساس غمگینی». آنها نمی دانند که افسردگی می تواند باعث شود که فرد از یک تصمیم گیری ساده عاجز شود، 20 ساعت در شبانه روز بخوابد یا بدون دلیل مشخصی شروع به گریه کند و نتواند جلوی خودش را بگیرد.
علائم افسردگی
1. داشتن احساس غم واندوه،ناامیدی و گریههای مکرر:
داشتن نگاهی منفی نسبت به همه چیز: هیچ کس مرا دوست ندارد. امروز هم روز بد دیگری در پیش خواهد بود. در حالتی که بدبینی ناشی از افسردگی وجود داشته باشد، منفی باقی خواهد بود. در حالتی که بدبینی ناشی از افسردگی وجود داشته باشد، منفی بافی به صورت مبالغه آمیزی در می آید.
2. از دست دادن علاقه یا خوشایند بودن چیزهایی که ازآن لذت میبرید
مبتلایان به افسردگی ممکن است علاقهی خود را به انجام فعالیتهای عادی روزمره از دست بدهند یا ظرفیت تجربهی خوشی و لذت را نداشته باشند. این افراد حتی احتمال دارد به بیاشتهایی یا عدم تمایلات جنسی دچار شوند.
3. مشکلات تمرکز:
این به دو شکل امکان پذیر است. یکی اینکه صرف نظر از اینکه چقدر سعی می کنید، اما نتوانید روی کاری که در دست دارید یا کتای که در حال مطالعه اش هستید یا صحبت های سخنرانی که در جلسه اش حضوردارید یا روی رژیم غذایی که در پیش گرفته اند تمرکز کنید از سوی دیگر، ممکن است توجه شما از موضوعی منحرف شود بدون آنکه خودتان آگاهی داشته باشید تا وقتی که ناگهان به خود آیید.
4. بی تصمیمی :
امروز برای رفتن به سر کار چه لباسی بپوشم؟ کدام یک از این سه پروژه اولویت بیشتری دارد؟ بهترین روز برای وقت گرفتن از دکتر چه روزی است؟ در حالت افسردگی، تصمیم گیری ساده هم ممکن است مشکل ساز گردد.تصمیم گیری های پیچیده می تواند غیرممکن شود. مردم معمولا فکر می کنند که فرد افسرده، آدم آرام و گوشه گیری است اما چنین فردی وقتی در گوشه و تحت فشار قرار گیرد، می تواند واکنش هایی نظیر انفجارهای هیجانی نشان دهد.
این نشانه هر روز و عملاً برای تمامی فعالیت ها دیده می شود.
5. احساس گناه، درماندگی یا بی ارزشی
هرکس اشتباه می کند اما فرد افسرده اشتباهاتش را بزرگ جلوه می دهد: «من امروز خسته به نظر می رسم» تبدیل به «من زشت هستم» می شود. «من در محاسبه موجودی حسابم اشتباه کرده ام» به «من در ریاضیات کودن هستم» تبدیل می شود. منفی باقی بیش از حد درباره خود، از علائم افسردگی است.
مبتلایان به افسردگی مدام در فکر کاستیها و ناکامیهایشان هستند و احساس گناه و درماندگی شدید میکنند. افکاری مانند «من یه بازندهام.» یا «دنیا جای خیلی ترسناکیه.» بر ذهن این افراد چیره میشود.
6. فکرکردن به مرگ یا خودکشی
فکر کردن درباره مرگ ممکن است به شکل تصور و تخیل مرگ خود فرد باشد. برای مثال، فرد ممکن است خود را خوابیده در داخل قبر تصور کند به اتفاقاتی که در مراسم خاکسپاری اش می افتد فکر کند و درباره این موضوع فکر کند که مردم پس از مرگش چه می گویند یکی از عبارت هایی که مردم، بدون منظور خاصی، زیاد به کار می برند این است که «ای کاش مرده بودم.» اما بیان این عبارت از سوی یک آدم افسرده باید جدی گرفته احساس مرگ: کسی که احساس مرگ یا بریدن از زندگی می کند،
گروهی از علائمی که در 5 بخش قبل ذکر شده را به همراه دارد. این علائم عبارتند از:
• ناامیدی
• بی تفاوتی
• از دست دادن علاقه به فعالیت های لذت بخش
• سستی و رخوت
• کناره گیری اجتماعی شود، پیش از آنکه این گونه افکار به واقعیت بپیوندد.
7. خواب بیش از حد، یا مشکل در به خواب رفتن
بی خوابی یا پرخوابی: درازکشیدن ولی بیدار و نگران ماندن، ناتوانی در استراحت کردن، احساس تنش درونی داشتن یا فکرهای مختلف کردن، پرخوابی برعکس بی خوابی است. یعنی زیادتر از حد معمول خوابیدن.
مبتلایان به افسردگی معمولا احساس خستگی شدید میکنند، در فکر کردن کُند میشوند و قادر به انجام فعالیتهای عادی روزمره نیستند.
8. احساس خستگی زیاد در تمام مدت
خستگی: افسردگی می تواند باعث خستگی جسمی شود. خوابیدن و استراحت شما را سر حال نمی آورد و حتی صبح ها پس از بدار شدن از خواب هم احساس خستگی می کنید. خمیازه کشیدن، بدن را به این طرف و آن طرف کش دادن و چرت زدن از نشانه های خستگی است.
• سستی و رخوت: کسی که دچار افسردگی باشد ممکن است به طور غیرعادی بی حال و خواب آلوده باشد. یا در حالت متداول تر ممکن است ساعت ها بدون انجام هیچ کاری روی صندلی بنشیند، نه اینکه به چیزی واکنش نشان ندهد بلکه به انجام هیچ کاری علاقه مند نباشد و از نظر جسمی و روحی احساس سنگینی کند.
• کاهش فعالیت: این مورد ممکن است در نتیجه کاهش انرژی، خستگی و سستی و رخوت باشد یا آنکه مستقل از این عوارض باشد. به هر حال، اگر سطح فعالیت های معمولی فرد شروع به کاهش کند این امر ممکن است از علائم افسردگی باشد.
9. از دست دادن اشتها و کاهش یا افزایش وزن به طور ناخواسته
گاهی مبتلایان به افسردگی در قالب مکانیسم مقابله، به کمخوری یا پرخوری روی میآورند. این تغییر اشتها میتواند منجر به کاهش یا افزایش وزن شدید شود.
افراد افسرده به عنوان مسکن به غذا روی می آورند. بنابراین هم کاهش وزن و هم افزایش وزن می تواند از نشانه های افسردگی باشد. یکی از دلایلی که افراد هنگام افسردگی به غذا و مخصوصا غذاهای پرچربی روی می آورند این است که کربوهیدرات ها سطح سروتونین مغز را بالامی برند. همچنین، افزایش کورتیزول نیز به عنوان یکی از عوامل ذخیره نامناسب چربی در بدن انگاشته می شود.
10. احساس بیقراری، عصبانیت و دلخوری زود هنگام
• تحرک پذیری: تقریبا همه این حالت را تجربه کرده اند. تحریک پذیری علت های بی شماری می تواند داشته باشد. یک سردرد، خواب بد، یک صورت حساب پیش بینی نشده، فرا رسیدن وقت دندان پزشک و هر عامل استرس زای دیگری می تواند باعث آن شود اما هنگامی که دلیل واضحی برای اینکه چرا یک چیز کم اهمیت و کوچک باعث ناراحتی می شود وجود نداشته باشد و این حالت روزها و هفته ها در فرد باقی بماند، به احتمال زیاد افسردگی عامل آن است.
• خشم: خشم نهایت تحریک پذیری است. یک فرد افسرده ممکن است بابت یک چیز کم اهمیت یا حتی هیچ چیز به حالت انفجار برسد. اگر خشم دوام یافت یا ترساننده شد در اسرع وقت به فکر چاره باشید.
• اضطراب و نگرانی: این مورد به چند طریق ممکن است وجود داشته باشد. برای مثال، فردی ممکن است درباره بعضی موضوعات عادی روزمره، نگرانی وسوسه داشته باشد برای شام چه غدایی درست کنم؟ شکل دیگری از این حالت موقعی است که فرد در مورد تمام موضوعات اضطراب داشته باشد: باید به لوله کش تلفن کنم. اگر امروز نباید چی؟ اضطراب ممکن است شکل عمومی تری نیز داشته باشد و همراه با افکار عجولانه باشد. معمولا فرد مضطرب در حالت بی تصمیمی به سر می برد.
مقاله چهارم
وقتی که بدن شما در معرض استرسزاهای مکرر، نظیر ناراحتی قرار گیرد، میزان استهلاک آن بیشتر خواهد بود. به همین خاطر هم هست که سردرد، درد مفاصل، آسیبهای ماهیچهای و اختلال در سیستم ایمنی بدن بیشتر زمانی سراغمان میآید که مدتی ناراحت بوده باشیم.
از قرار معلوم، اینطور ناراحتیها، هر چند که نامشان را نمیتوان افسردگی تمام عیار گذاشت، معضلات خاص خود را به همراه دارند.
بر مبنای پژوهشی تازه که در ژورنال روانپزشکی مولکولار به چاپ رسیده است، احساس ناراحتی میتواند موجب تغییر سطح مواد شیمیایی مرتبط با استرس در مغز شما شود. این مواد شیمیایی میتواند میزان پروتئینهای التهابی را در خون شما افزایش دهند. نوعی پروتئین که با بیماری قلبی، سکته و سندروم متابولیک در ارتباط است.
ناراحتی چطور از مغز به بدن سرایت میکند؟
وقتی که ناراحت هستید، سطح مادهای شیمیایی در مغز به نام "اوپیویید" افزایش مییابد تا ناراحتی شما را خنثی کند.
این اوپیوییدها ممکن است تاثیری منفی روی بدن داشته باشند و ضمن به هم ریختن سیستم ایمنی بدن شما، بالقوه میتوانند خطر بروز بیماریها را افزایش دهند. همچنین، اوپیوییدها گهگاه میتوانند باعث ترشح نوعی پروتئین التهابی به نام IL-18 شوند که با بیماریهای قلبی و عروقی در ارتباط است.
تاثیر دومینووار ناراحتی
هر چند که ناراحتی، افسردگی نیست، اما همچنان هر چند برای مدت بسیار کوتاهتری نسبت افسردگی واقعی، عملکرد کل بدن را افسرده میکند.
وقتی که بدن شما در معرض استرسزاهای مکرر، نظیر ناراحتی قرار گیرد، میزان استهلاک آن بیشتر خواهد بود. به همین خاطر هم هست که سردرد، درد مفاصل، آسیبهای ماهیچهای و اختلال در سیستم ایمنی بدن بیشتر زمانی سراغمان میآید که مدتی ناراحت بوده باشیم.
ناراحتی میتواند عادات غذاییتان را هم دچار اختلال کند. در تحقیقی که در سال 2013 به چاپ رسید، مشخص شد که ناراحتی میتواند قابلیت شما را در تشخیص مزههای تلخ، شیرین و ترش بالا ببرد. به همین خاطر هله هولهها در مواقع ناراحتی خیلی خوشمزهتر احساس میشوند.
افراد ناراحتی به طرز چشمگیری بیشتر هله و هوله مصرف میکنند و کمتر میکرومغذیها را به بدنشان میرسانند و این امر آنها را در معرض خطر افزایش وزن در کوتاه مدت، و فشار خون و بیماری قلبی در درازمدت قرار میدهد.
خبر بد دیگری که در مورد ناراحتی وجود دارد این است که از آنجایی که احساس ناراحتی و غم ناشی از رویدادهایی است که تاثیر بزرگی بر زندگیمان دارند، نظیر جدایی از شریک زندگی، به نسبت احساسات دیگر، طول دورۀ بلندتر نیز دارند.
هر چه ناراحتی شما طولانیتر شود، احتمال اینکه میزان هرمونهای استرسیای نظیر کورتیسول بالاتر برود بیشتر میشود. این هرمونها قند خون، فشار خون و کیفیت خوابتان را به هم میریزند.
چگونه اوضاع را تغییر دهیم
خوشبختانه، ناراحتی پدیدهای زودگذر است و همچون افسردگی شبانه روزی و همیشگی نیست.
شما با مدیتیشن و تفکر سالم و برخی تغییرات در سبک زندگی خود میتوانید تاثیرات ناراحتی بر بدنتان را خنثی کنید. مدیتیشن و ورزش به صورت مرتب، و همچنین خواب سالم و رژیم غذایی مناسب همگی بر کاهش تاثیر استرس بر ذهن و بدن موثر هستند.
با استفاده از این روشها، خودتان را در مقابل عوارض بالقوۀ ناراحتی حفظ کنید.